قهرمان های من

P :17
که یهو برق رف و هوا شروع کرد ب رعد و برق زدن
واقعاا ترسیده بودم دست یونگی رو فشار میدادم ، از ترس نفسم تنگی می‌کرد شروع کردم ب سرفه کردن
×ات خوبی؟چیشد؟
+خوبم ....یو..یونگیا فقط ... ب ...رعد.و...ب..رق فوبیا دارم (..... منظورم سرفه کردنه)
×عاااا چرا انقد سرفه میکنی بزار اسپری رو بیارم
+نهههه نرو میترسم
ولی یونگی رفته بود
ویو شوگا
سعی کردم سریع برم بیارم داشتم با سرعت از اتاقش خارج میشدم ک پام پیچ خورد
×اوووو ش.ت الان باید اخخخخخ
یه آخ بلند گفتم
ویو ات
شوگا نیومد ک یهو صدای آخ اومد از اتاق من بود آروم بلند شدم برم ، درو باز کردم
+خیلی اینجا تاریکی،  یونگیا کجایی ؟
ک پام ب ی چیزی گیر کرد و افتادم......
افتادم روی یونگی ش.ت پام ب پاش گیر کرده
همینطوری روی هم بودیم ک برق اومد ولی همچنان رعد و برق میزد
تو چشای هم زل زده بودیم ک یونگی ب لبام نگا کرد نع نع آروم آروم اومد جلو سطحی لب.ش رو گذاشت روی لب.ام میخواست لب پایین رو بگیره توی دهنش ک
دیدگاه ها (۲)

قهرمان های من

قهرمان های من

قهرمان های من

قهرمان های من

هنرمند کوچولوی من

جهنم من با او🍷 فصل ۲# پارت ۴۸ا.ت : کوک ؟کوک : جان کوکا.ت : ...

جیمین فیک زندگی پارت ۳۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط